....
تو داری بزرگ میشی و من هنوز در شوق اولین دیدارت شور و هیجان دارم...... در آغوشم میایی بی منت مرا می بوسی از ته دل نگاهم می کنی ... و منو دیونه تر از قبل می کنی .. چه عشقی بالاتر از این!!!! روزها می گذره و می گذره و شاید دیگر به این راحتی خودت را در آغوشم گم نکنی ..... مرد می شوی و غرور مردانه ات اجازه نمی دهد هر لحظه که اراده کنی مادرت را ببوسی و مادر قربان صدقه ات برود... شاید برایت کسر شان می شود ... مرد شدی و مادرت هنوز در شوق اولین نگاهی که به صورت معصومت انداخت تو را می خواهد .... نگرانم از حسرتهای اینده ام برای عشق ورزیدن به تو ..... ولی می دانم به مانند اسمت مرد بزرگی خواهی شد .... مردی که عشق و سوز و شور مادرش را هرگز و هرگز زیر غرور بلوغ جوانی ش پنهان نخواهد کرد..... توقع زیادی ازت ندارم ... نریمانم وقتی بزرگ شدی و مرد شدی مادرت را از یاد نبر... همین . مرد ماندگار من عاشقانه دوستت دارم